لمروز جمعه هست . هوا سرده و خونه هستیم . خیلی کلافه شدم صبح تا ساعت 9 خوابیده بودیم . بعد از صبحانه خانم جون گفت حمام رو قول دادی بشویی . مجبور شدم نزدیک دو ساعتی توی حمام به نظافت حمام برسم . ساعت حدود یازده رفتم مغازه و ساعت یک تعطیل کردم و رفتم وسایل مورد نیاز خونه رو از بازار خریدم .وقتی برگشتم خانم جون دراز کشیده بود تا بخوابه . گفتم پس ناهار گفت من که نمیخورم اگر دوست داشتی تخم مرغی برای خودت درست کن . حال نداشتم لذا گرفتم من هم خوابیدم . با درد دستم از خواب بیدار شدم . دست چپم چون زیرم مکنده بود خون نرسیده بود و بی حس شده بود و درد میکرد . الان ساعت چهاره . هنوز خانم جون خوابیده من هم حسابی کلافه شدم .
معرفی کتاب: نگاهی به رمان "کلیدر" بازدید : 303
دوشنبه 25 آبان 1399 زمان : 10:37